Bôa -Duvet Blog
1 . من از وقتی بچه بودم روزه گرفتن رو دوست داشتم . نه اینکه کسی زورم کنه ، در کل خوشم میومد . هنوزشم همینجوری هستم . ولی بعضی وقتها آدم نمی تونه روزه بگیره و خوب مجبوره که یه چیزی بخوره . من از این کار خیلی بدم میاد ! نمی دونم ولی احساس عوضی بودن می کنم . برای همین روزهایی هم که روزه نیستم ، روزه هستم !
2 . امروز بعد از ظهر به هوا دقت کردید ؟ یه جوری بود . خیلی روشن بود . البته من بیرون رو ندیدم ولی توی اتاقم که پر نور بود . از این بعد از ظهرا خوشم میاد در کل ! فکر کردم که بد نیست بیام یه پست در مورد نور امروز بنویسم که خوابم برد و وقتی بیدار شدم همه جا تاریک بود ! عجبا !
از بعضی آدمها خوشم میاد . شاید از شما چیزی بخوان ولی ... هیچوقت نمی گن . ولی اگر کمی و فقط کمی دقت کنید می بینید که تا عمق وجودشون از شما کمک می خوان . من جدا خوشم میاد . و این رو هم خواهشا درک کنید ، که هیچوقت نذارید که این آدمها از شما چیزی بخوان و همچنین ، هیچوقت نذارید که از نگفتن اون خواهش نابود بشن . قبل از اینکه چیزی بخوان باید کاری کرد . می فهمید ؟ به روی هم اوردن هم چیزی شبیه این هست . خیلی چیزها رو نباید به رو اورد ...
پ.ن : رنگ پس زمینه اذیت می کرد و مجبور شدم کمی جا به جا بشم و اینکه اینجا هم خواهد بود .
پ.ن : کنکور لعنتی ...
یک :

خانوم الف یک زن است . تعجب نکنید ... خانوم الف یه زن است برای اینکه طلاق گرفته است و یک بچه دارد . بچه خانوم الف یک مرد است . باز هم تعجب نکنید ! بچه خانوم به یک مرد است برای اینکه 10 سال سن دارد و عقب مانده است و یک پدر معتاد دارد . خانوم الف بچه اش را به مرکز توانبخشی می برد ...

دو :

آقای ب یک خانواده دارد . خانواده آقای ب مشهدی هستند ولی آقای ب در تهران است . آقای ب یک گفتار درمان است . آقای ب مردی موفق است . او سن کمی دارد ولی تحصیلاتش را تمام کرده و در چند مرکز شریک است . آقای ب بی نهایت منظم است ...

سه :

خانوم ج یک نقل کننده است . او هر چیزی را که می بیند برای من می گوید . خانوم ج همه چیز را می داند . من خانوم ج را دوست دارم ، او هم من را دوست دارد ، او یک روانشناس است ...

چهار :

خانوم ج آشفته است . اون نگران به نظر می رسد . نمی داند چرا ولی چیزی او را اذیت می کند . ناگهان چیزی به ذهنش می رسد . از اولین کسی که از کنارش رد می شود می پرسد آقای ب کجاست ؟ بعد از چند لحظه می شنود آقای ب مفقود شده است ...

پنج :

شاید حدود یک سال پیش ، خانوم الف با یک بچه جلوی در ظاهر شد . آنها او را به گرمی پذیرفتند و به او کمک کردند . خانوم الف همه چیز را حدود یک سال پیش به خانوم ج گفت . خانوم ج فهمید خانوم الف طلاق گرفته و به کار احتیاج دارد . خانوم ج فکری کرد . بعد از یک هفته خانوم الف یک منشی شد . خانوم الف منشی مرکز آقای ب شد ...

شش :

بعد از یک ماه بی خبری خانواده آقای الف به شهر ما آمدند . آنها آدمهای ساکت و خوبی بودند . آنها به دنبال بچه شان گشتند . آنها او را پیدا کردند . آنها او را از روی جراحی کمرش شناختند . پسر آنها ته دره بود ...

هفت :

آقای ب از خانوم الف خوشش می آید . یک روز وقتی هوا تاریک می شد از خانوم الف خواست او را برساند . خانوم الف قبول کرد . خانوم الف با آقای ب دوست شد . آنها صیغه شدند ...

هشت :
در خانه آقای ب را می شکنند . همه چیز مرتب بوده . روی میز یک ظرف غذا وجود دارد . درون ظرف غذا وجود دارد . در کیف آقای ب هم باز است . آقای ب سراسیمه بوده است ...

نه :

آقای ب نمی تواند با خانوم الف ازدواج کند . خانواده آقای ب نمی خواهند پسرشان با یک زن بچه دار ازدواج کند . آن هم بچه ای که عقب مانده است . آقای ب و خانوم الف به هم قول می دهند که هر گاه مورد ازدواجی برایشان پیش آمد ازدواج کنند . هر دو قبول می کنند ...

ده :
برای آقای ب چند مورد ازدواج پیش می آید . به خانوم الف می گوید . خانوم الف با ناراحتی می گوید که اشکالی ندارد آقای ب ازدواج کند . آقای ب ناراحتی خانوم الف را دوست ندارد . آقای ب ازدواج نمی کند ...

یازده :
خانوم الف با یک مرد آشنا می شود . او مرد را ندیده . ولی می داند دو دختر دارد ، در دبی زندگی می کند ، قیافه خوبی دارد و ثروتمند است . مرد به ایران می آید تا خانوم الف را ببیند . همه چیز خوب پیش می رود ولی ... خانوم الف این خبر را چگونه با آقای عزیز ب بگوید ؟ خانوم الف نمی خواهد آقای ب ناراحت شود ...

دوازده :

یک ماه می گذرد . خانوم الف به آقای ب زنگ می زند و همه چیز را می گوید . حتی می گوید که فردا قرار است با مرد صیغه شود . آقای ب هیچ حرفی نمی زند . تلفن قطع می شود ...

سیزده :

خانوم الف بارها و بارها زنگ می زند . آقای ب بر نمی دارد . خانوم الف باز زنگ می زند . آقای ب بر می دارد . آنها با هم صحبت می کنند . خانوم الف صدای کامیون می شنود . آقای ب برای خانوم الف آرزوی موفقیت می کند . برای او آرزوی خوشبختی می کند . خانوم الف دیگر طاقت نمی آورد ، می پرسد کجایی ؟ آقای ب می گوید جاده ای که پایانی ندارد ...
Solitary Ground
Name : Solitary Ground
Artist : Epica
Album : The Score
Time : 4:08 min
High Quality : 3.80 mb
site
clip

***
Living at different places
Evading into various spaces
My compass has broken
I'm losing the way
An ongoing madness has led me astray
In me there's still a place that fulfils me
A sanctity here that I call home, I run to
When winter descends
If I try, can I find solid ground
I follow elusive paths
Oh, it seems they've been written in stone
And the door to a new life is closing so fast
Burning the bridges will not bring me back
I know that in me there's still a place that fulfils me
A sanctity here that I call home, I run to
When winter descends
If I try, can I find solid ground
Or am I just wasting time?
امروز یه چیزی دیدم که خیلی برام ناگهانی بود . یه عکس بود . عکس خودم بود وقتی مهد کودک می رفتم . یه لحظه حالم از خودم به هم خورد . و یاد خیلی چیزا افتادم . اون عکس رو شاید براتون گذاشتم . بعدشم رفتم تمام عکسام رو دیدم . از بچگی تا همین الآن . خیلی شوکه شدم . آخه همه این چیزها بر می گرده به یک چیز . خلاصه اینکه دنیا چیز بدی نیست . حداقل آدم می تونه خودش رو الکی در گیر نکنه . این رو برای خودم نمی گم . بعضی وقتها آدم وقتی مشکلی نداره می خواد الکی برای خودش مشکل بتراشه . این رو هم برای خودم نمی گم ...
راستی . این آهنگ رو گوش کنید . مال Demis Roses هستش . این رو وقتی خیلی بچه بودم گوش می دادم . خیلی قشنگه . یه آهنگ دیگه هم داره که اونم خیلی دوست داشتم . براتون بعدا می ذارم . امروز یه عکس دیگه هم دیدم . هیچکس نمی تونه حدس بزنه چی بود . هر چی بود خیلی یه جوریم کرد . هه ! اصلا چرا باید از چیزی که نمی تونم بگم حرف بزنم ؟
اسطوره
خب سه تا حالت بیشتر نداره . یا واقعا اتفاق افتاده و طرف اومده اون رو تعریف کرده که خب ، زحمت کشیده .
از طرفی ، یارو مردم آزار بوده و اینارو از خودش در اورده و به بقیه گفته و احساس بامزه گی هم کرده ، که خب دمش گرم .
یه مورد دیگه هم می مونه که ... بیچاره در کل تو توهم بوده که دیگه خیلی دمش گرم !
Chinese Melody 11
هوا شاید کمی آنور تر از سرد باشد . یقه پالتو را آرام می کشد روی صورتش . از سردی هوا خنده اش می گیرد . هنوز هیچ چیز نشده . خوبیش شاید فقط همین باشد . فکرش را نکنید ، نه اسلحه ای و نه چاقویی ... و در نهایت نه هیچ چیز خطرناکی . ولی ... یک تکه کاغذ می تواند خطرناک باشد ؟ شاید بله و شاید هم نه ! درست مثل جواب سربالای سرخپوستها . کاغذ را از جیبش در می آورد و نگاهی به آن می اندازد . نمی داند چرا خوشحال است . چرا خوشحال نباشد ؟ خب ، باید معلوم باشد ... دستش در این هوا عرق کرده . احمقانه نیست ، تمام راه کاغذ را در دستش فشار داده ، که حریصانه ، شاید چیزی دیگری هم در آن باشد . کاغذ را نگاه می کند بعد حروف را نگاه می کند . می دانست این حروف برای چیست . کاغذ را دوباره جمع می کند و اینبار می گذارد ... می گذارد روی قلبش . خنده اش می گیرد از اینکه اینکار چقدر بی معنیست . ولی ... دوست دارد خب ... کلید را هم در می آورد که همه چیز کامل شود . حالا حس می کند که او هم آنجاست ، شاید بیشتر از همیشه ... حداقل دستش به جفتشان خورده . کلید را می گذارد روی در . الآن 3 ساعت را پیاده آمده اینجا ، برای چی ؟ ... خب ، اگر اسم شما به جای او روی آن کاغذ بود می فهمیدید . قسم می خورم می فهمیدید ...
Chinese Melody 10

از جایش بلند می شود و زوزه کشان عقب عقب می رود . سرعتش رو بیشتر می کند ... عقب و عقب می رود . حالا همه چیز سریع شده است . حتی شاید به سرعت یک گلوله . ولی اشتباه نکنید ! همه چیز دارد بر می گردد . از توی سوراخ رد می شود و در همان لحظه ، دقیقاً همان لحظه ، سوراخ پر می شود . بله ... دیگر سوراخی وجود ندارد ... شروعی از این بدتر ، امکان دارد ؟

A Deeper Kind Of Slumber

Name : A Deeper Kind Of Slumber
Artist : Tiamat
Album : A Deeper Kind Of Slumber
Time : 5:45 min
Low Quality : 2.63 mb

Lyric

site

اول اینکه چند روز پیش فکر کردم اگه بخوام 5 تا آهنگ رو که بیشتر از همه دوست دارم رو بگم ( دستور زبان ! ) چیارو می گم ! خب یکیش که همین چند تا پست پایینتره ! یکیشم می خوام الآن بگم که همینه ( من چمه ؟ میشه ب... )
خب ... tiamat گروه زیاد خوبی نیستش ، یعنی اینکه اکثر کاراش ضعیفه . ولی چند تا هم آلبوم خوب داره که یکیش همین آلبوم هست . به طور کلی هم گروه چند سبکی هستش . من شنیده بودم که سبک گروه doom هست ولی حالا اینکه واقعا چیه به ما چه ...
دو تا چیز این گروه داره که من ازش خوشم میاد . یکی فضای اینجور آهنگاش هست که خیلی خوبه و خیلی هم خاص هست ( یعنی فقط خودشون اینجورین ) و اون یکی هم درام گروه هست که خیلی صدای قشنگی داره . نمی دونم چرا ولی فکر می کنم صداش خیلی پر حجمه . در مورد خود آدمهای گروه هم بگم که خیلی آشغال هستن و سوئدی ! ...

1 :
- آخه بابا جون ...
- دخترم بزرگ می شی ، قد می کشی ، پدر می شی ، اونوقت این چیزارو می فهمی ...
2 :
آقا اصلا من خر ... اَر اَر اَر ...
3 :
می خواستم یه گروه بزنم برای اونایی که اول اسمشون فربده ! بابا مصطفی نگران نباش ! جا برات گرفتم ...
4 :
با مزه گی ،
اثر میلان کوندرا