Bôa -Duvet Blog
دوست ندارم بگم چرا ولی شدیداً برام اتفاق خوبی افتاده و می‌خوام جار بزنم! خلاصه که تبریک بگید بدون چرا!
فصل سرد، خداحافظ سوسک‌ها
نشسته‌م بالا پشت‌بوم، آهنگ گوش می‌دم و مثل هر آدم لشی دارم سیگار* می‌کشم. بعد مدتها پام و گذاشتم اینجا. یاد شب‌های نه چندان دور این بالا. همینجا بود که فهمیدم چه استعداد وحشتناکی برای مادر ترزا شدن دارم! حالا آرامش این بالا حس بدی برام نداره، تن دادم به بائز شنیدن و هر از گاهی دور و ور رو نگاه کردن که سوسکی نباشه.

* رفیق خیلی قدیمی، دارم تک‌تک اصول رو زیر پا می‌ذارم. تو هم شاید مثل من.
امروز، 15 آبان، ساعت 6 عصر شبکه 3 مستندی پخش کرد به اسم "مکث، زخم‌های زیبایی" که در مورد ضررهای جراحی‌های زیبایی بود. قسمتی که من دیدم بیشتر در مورد شکایت‌ها و جنبه قضایی‌اش بود. مردی بود که از زنش شکایت کرده بود که چرا مدام عمل زیبایی انجام می‌دهد. هزینه‌اش را نمی‌تواند بپردازد و از طرفی این زن به جای مراقبت از پسر 9 ساله‌اش مدام به فکر عمل زیباییست. بحث به اینجا کشید که بچه‌اش هر روز یا تنها خودش می‌رود خانه یا چند ساعت باید منتظر مادرش بشود. مستند سازها راه افتادند دم مدرسه‌ی پسربچه. اول پسربچه را از توی ماشین نشان دادند که دم مدرسه نشسته و منتظر است. بعد هم پیاده شدند و بدون مات کردن زوم کردند روی صورت پسربچه که من حالم بهم خورد. شاید یکی ار وقیحترین شکل‌های سوءاستفاده باشد که آبروی بچه‌ای را اینطور جلوی دوستانش که ممکن است او را ببینند ببری تا بشکل کلیشه‌ای دل ببیننده را برحم بیاوری و با خودت همراه کنی. حرامزاده باید بود که چنین کاری کرد و حرامزاده باید بود که به چنین چیزی اجازه پخش داد.