Bôa -Duvet Blog

کیفت را می­اندازی روی دوشت و زندگیت را یکبار دیگر ورانداز می­کنی. وقتی که از خانه می­زنی بیرون دیگر به خیالت ادامه نمی­دهی، صاف برمی­گردی سر جای اولت، روی مبل تنها با کتابت. ولی خیال دست بر نمی­دارد، آرام آرام از زندگی قبلیش فاصله می­گیرد و از شهر خارج می­شود. توی کیفش توان چند روز زنده بودن را همراه دارد. هر چه باشد وقتی کیلومتر­ها از شهرتان دور می­شوید آدم دیگری می­شوید. کسی که زندگیش را دوبار شروع کرده. ولی فکر نکنید منظورم آدمهاییست که با هر سخنی دنیای جدیدی را کشف می­کنند و بزرگترین دلمشغولیشان داشتن حساب هزاران دوره زندگیشان. نه، از این فکرها را نمی­توان در مورد او کرد. کسی که حالا هزاران کیلومتر از ما دور است و آخرین امیدش به خداست. اگر خدا او را بشناسد کاری خواهد کرد، خودش را نشان خواهد داد، و یا، غذایش کفایت چند روز.